عدمم داد ز جولانگه دلدار سراغ - ابوالمعانی بیدل

شعرستان - A podcast by Shaeristan - شعرستان

عدمم داد ز جولانگه دلدار سراغخاک ره‌گشتم و نقش قدمی پیدا شدغزل کاملجگری آبله زد تخم غمی پیدا شددلی آشفت غبار المی پیدا شدصفحهٔ‌سادهٔ هستی خط‌ نیرنگ نداشتخیرگی کرد نظرها رقمی پیدا شدنغمهٔ پردهٔ دل مختلف آهنگ نبودناله دزدید نفس زیر و بمی پیدا شدباز آهم پی تاراج تسلی برخاستصف بیتابی دل را علمی پیدا شدبسکه دارم عرق از خجلت پرواز چو ابرگر غبارم به هوا رفت نمی پیدا شدعدمم داد ز جولانگه دلدار سراغخاک ره‌گشتم و نقش قدمی پیدا شدرشک آن برهنم سوخت که در فکر وصالگم‌شد ازخویش و ز جیب صنمی پیدا شدفرصت عیش جهان حیرت چشم آهوستمژه برهم زدنی‌کرد رمی پیدا شدقد پیری ثمر عاقبت‌اندیشی ماستزندگی زیر قدم دید خمی پیدا شدبسکه درگلشن ما رنگ هوا سوخته استبی‌نفس بود اگر صبحدمی پیدا شدهستی صرف همان غفلت آگاهی بودخبر از خویش‌ گرفتم عدمی پیدا شدخواب پا برد زما زحمت جولان بیدلمشق بیکاری ما را قلمی پیدا شدشاعر: حضرت ابوالمعانی بیدل رحبقلم: تابش عمر عالمیبکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi.Com