حقا که مرا دنیا بی دوست نمی‌باید - سعدی شیرازی

شعرستان - A podcast by Shaeristan - شعرستان

حقا که مرا دنیا بی دوست نمی‌بایدبا تفرقه خاطر دنیا به چه کار آیدغزل کاملسروی چو تو می‌باید تا باغ بیارایدور در همه باغستان سروی نبود شایددر عقل نمی‌گنجد در وهم نمی‌آیدکز تخم بنی آدم فرزند پری زایدچندان دل مشتاقان بربود لب لعلتکاندر همه شهر اکنون دل نیست که بربایدهر کس سر سودایی دارند و تمناییمن بنده فرمانم تا دوست چه فرمایدگر سر برود قطعا در پای نگارینشسهلست ولی ترسم کاو دست نیالایدحقا که مرا دنیا بی دوست نمی‌بایدبا تفرقه خاطر دنیا به چه کار آیدسرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر درتا بخت بلند این در بر روی که بگشایدترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلیتا خون دل مجنون از دیده نپالایدبر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین دلباشد که چو بازآید بر کشته ببخشایدساقی بده و بستان داد طرب از دنیاکاین عمر نمی‌ماند و این عهد نمی‌پایدگویند چرا سعدی از عشق نپرهیزدمن مستم از این معنی هشیار سری باید شاعر: حضرت سعدی شیرازی رحبقلم: دکتر علی منهاجبکوشش: فهیم هنرور