نمی توانم خوردن نمی توانم ریختن - شمس تبریزی

شعرستان - A podcast by Shaeristan - شعرستان

قدحی پر کردم نمی توانم خوردن، نمی توانم ریختن مقالات شمس تبریزی رحصفحه 650قدحی دارم بر کف به خدا تا تو نیاییهله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزمغزل کاملبه خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزموگر از من طلبی جان نستیزم نستیزمقدحی دارم بر کف به خدا تا تو نیاییهله تا روز قیامت نه بنوشم نه بریزمسحرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهتبه خدا بی‌رخ و زلفت نه بخسبم نه بخیزمز جلال تو جلیلم ز دلال تو دلیلمکه من از نسل خلیلم که در این آتش تیزمبده آن آب ز کوزه که نه عشقی است دوروزهچو نماز است و چو روزه غم تو واجب و ملزمبه خدا شاخ درختی که ندارد ز تو بختیاگرش آب دهد یم شود او کنده هیزمبپر ای دل سوی بالا به پر و قوت مولاکه در آن صدر معلا چو تویی نیست ملازمهمگان وقت بلاها بستایند خدا راتو شب و روز مهیا چو فلک جازم و حازمصفت مفخر تبریز نگویم به تمامتچه کنم رشک نخواهد که من آن غالیه بیزمشاعر: حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی رحبقلم: صدیق قطبیبکوشش: فهیم هنرورRumiBalkhi.Com